اتفاقی جالبی که برایم افتاد این بود که پس از خواندن این کتاب متوجه شدم موضوعی که دو سال پیش به عنوان پایاننامه کار کردم چهقدر به اقتصاد شهری مربوط است و من اصلا ازین موضوع اطلاعی نداشتم. قطعا اگر خودم ( یا احتمالا یکی از اساتیدم) اطلاعی از اقتصاد شهری داشتیم پایاننامهام مسیر متفاوتی را طی میکرد. چون من فقط از دید اقتصاد، بانکداری و اقتصادسنجی به موضوع نگاه کرده بودم. با درنظر گرفتن اقتصاد شهری قطعا مطلب کاملتری به دست داده میشد.
میخواهم موضوع را به مطلب کلیتری وصل کنم. اینکه برخی از گرایشهای علم اقتصاد هنوز در ایران جدی گرفته نشدهاند. مثلا ما در ایران در هیچ دانشگاهی گرایشی به عنوان تاریخ اندیشه اقتصادی نداریم. فقط چند کتاب درین زمینه نوشته شده. درباره دیگر اقتصادهای هترودکس (دگر اندیش) هم همین وضع برقرار است؛ البته بجز اقتصاد اسلامی. حتی درباره موضوع معروفی مثل اقتصاد رفتاری گویا یک پژوهشگاه فعالیت دارد و تا آنجا که میدانم گرایشی درین زمینه در هیچکدام از دانشکدههای اقتصاد کشور تاسیس نشده است. درباره اقتصاد شهری گویا گرایشی در دانشگاه اصفهان و دانشگاه تربیت مدرس هست ولی فقط در همین حد.
شاید از بدیهیات به نظر برسد ولی باید بگویم که اکثر شهروندان ایرانی در تهران زندگی نمیکنند! و احتمالا بسیاری از دانشجویان و دانشآموختگان اقتصاد – مثل خود من - و رشتههای ازین دست خارج از تهران زندگیمیکنیم. اما نمیدانم چرا این قدر اقتصاد محلی و توسعه شهرستانها را نادیده گرفتهایم و نشانهاش همین که موضعاتی مثل اقتصاد شهری موضوعی غریب است. اگر از اغلب دانشجویان و دانشآموختگان اقتصاد بپرسید خواهید دید کتابی درین زمینهها نخواندهاند.
پ.ن: موضوع پایاننامهام این بود: امکانسنجی ایجاد مرکز بانکداری بینالمللی اسلامی در ایران
مباحثی در اقتصاد شهری، آرتور سولیوان، ترجمه جعفر قادری، علی قادری، نشر نور علم, بهار 86
اگر تاریخمان را از دولت سلوکی تا به حال را بررسی کنیم گویا با یک قاعده سرانگشتی طرفیم که - هر سلسلهای تلاش کرده تا آثار حکومت قبلی را جارو کند. چرا که مدیران ِسیستم پیشین، مردمانی مریخی/دشمنخو/وابسته/بیگانه و در عینحال فاسد/خلافکار/خطاکار/اشتباهکار/اهمالکار/نادان/نابهکار بودهاند. هر چه انجام شده منفی بوده. فراتر از این، در داخل هر سلسله هم، هر دولتی سعی کرده تا به دولت(های) قبلی خود چنین کند. گویی باید این روش را از سنتهای ریشهدار و ادامهدار ایرانی بدانیم و در کنار نوروز و یلدا بنشانیم. اگر یک سنت اصیل ایرانی باشد که بشود گفت تمام آحاد ملت ما در طول تاریخ – از پوزیسیون و اپوزیسیون- به آن پایبندیم، همین است. سنتی با این ویژگیها که در هر شرایط زمانی و مکانی و در هر سازمانی:
یک- هرکس در حال حاضر دستی در آتش دارد و قدرتی در عرصه مدیریت امور دارد خلافکار، نادان و نابهکار است. چیزهایی که ما دلمان میخواهد او نمیخواهد. اصلا آن مدیر آنجاست تا همهچیز نابهسامان باشد.
دو- تقصیری به گردن مردم/کارمندان/زیردستان ِ فهیم/نجیب/نخبه/صبور/سختکوش ما نیست. همگی بری از مشکلات هستیم. چرا که مدیرانی مریخی ما را به گروگان گرفتهاند. ساکنان کشور همواره به دو گروه مردم و روسا تقسیم میشود.
سه- حرکتی انقلابی/رادیکال/ریشهای برای زدن ِراس سیستم لازم است. با تغییر رییس ِدولت/حکومت/اداره/سازمان و غیره وضع خوب میشود. اگر او و امثال او نباشد مشکلات مرتفع میشود.
چهار- اگر من و امثال من بیاییم همه چیز درست و بهجا خواهد شد.
پنج- کاری از خود ما ساخته نیست؛ چرا که ما اصلا در ایجاد شرایطی که گرفتارش هستیم نقشی نداریم. ای اقوام مهاجم!کشور دوست و همسایه! کشور متخاصم! ای کشور دشمننما! هموطن ساکن خارج! لطفا کسی از خارج بیاید و ما را نجات دهد.
شش- .با وجود اعتقاد عمیق به گزاره یک، ایمان راسخ داریم که دورهای در گذشته وجود داشته که همهچیز خوب بوده است.
متاسفانه هنوز هم در به همین پاشنه میچرخد. اما اگر پیشنهادی از این حقیر برای گذر از شرایط موجودمان بخواهید همین است که نه تنها به این چند گزاره و امثال آنها فکر کنیم بلکه تکتکشان را زیرسوالشان ببریم. به این فکر کنیم که برخلاف تصوراتمان شاید همیشه و همهجا زیردستان و بالادستان لیاقت هم را دارند؛ چه مثبت و چه منفی. به این فکر کنیم که چرا استمراری در کارمان نیست؟
پ.ن: گویا فقط پادشاهی هخامنشی طبق این سنت عمل نکرده است.
پس از دوران نوجوانی، در دوران دانشجویی هم یک دور سری ِهری پاتر را تماشا کردم. و باز هم چند هفته پیش یک دور کامل دیگر. هنوز هم جذاب است و پر از معانی مختلف. بخشی از قضیه بخاطر داستاننویسی رولینگ است: پسرکی که پسر و مادر را از دست داده و نمیداند چرا. با خانواده خالهاش زندگی میکند و همه اهل خانه ازو متنفرند. از او کناره میگیرند. اما هری بیرون از خانه میفهمد که چقدر محبوب و معروف است؛ و با هم تا مدتها توجیه نیست که چرا. همه او را به چشم قهرمان و منجی میبینند. همه به او حساساند. همه نسبت به او موضع دارند؛ چه به عنوان دوست و چه دژمن.
بخشی از ماندگاری این فیلمهای هفتگانه، مفاهیم جاری در این مجموعه است. از مهم ترین مضامین دائمی و تکرارشونده فیلم، حس مرگ است. نزدیکی مرگ است. روح است. لب ِتیغ زیستن است. دنیاهایی که مخاطب در پس ِظاهر و این دنیا میبیند. معناهایی که از پس ظاهر حوادث و آدمها آشکار میشوند. در هری پاتر جهان مثل روایتهای کهن به دو جبهه خیر و شر بخش میشود. جبهه خیر دوستان هری پاتر هستند و از ویژگیهایشان فداکاری، مهربانی و حد نگهداشتن در استفاده از جادوست. کسانیاند که «داوطلبانه» با وُلدِمُرت – نماد شر و جادی سیاه – مبارزه میکنند. اما اهالی شر مجبورند. از شر میترسند و از ترس ِولدمورت، عامل شر شدهاند.
هری پاتر قضاوت کردن را زیر سوال میبرد. برای مخاطب اهالی هر کدام از جبهههای ولدمورت و هری پاتر، از قبل قابل شناسایی نیستند. معمولا تصویر اولیه و قضاوتی که از ِاولین مواجهه با آدمها به دست مخاطب داده میشود، نقض میشود. همیشه باید تا آخرین لحظه منتظر ماند و قضاوت نکرد تا ماجرا روشن شود. تا معنای حوادث رخ نشان دهند. تا علتها روشن شوند.
در تحلیل و نقد و بررسی سری هری پاتر ادبیات گستردهای وجو دارد؛ چه داستانها و فیلمها. نگاهی به گوگل اسکولار بیندازید. بعد از این همه سال هنوز هم آثار جدیدی در بررسی هری پاتر منتشر میشوند. کاش ما هم اینقدر پیگیر، اهل نقد و بررسی و موشکافی در همه چیز و از ابعاد مختلف بودیم.
نمیتوان تاثیر نخستین مواجه با هر موضوعی را انکار کرد. وقتی مخاطب به این عکس نگاه میکند احتمالا با دیدن نوع خندهای که بر لبان مجید صالحی و لبخند نگار جواهریان، تصور خواهد کرد که با فیلمی طنز رو به روست؛ آن هم از جنس فیلمهایی که این سالها فروش ملیاردی دارند. اما در واقع ژانر فیلم ترسناک و اجتماعی است؛ چیزی که نشان میدهد پوستر فیلم تناسب چندانی با محتوای آن ندارد.
ادامه مطلبیکی از پدیدههای رایج در رسانههای تصویری ما این است که آدمها با صفاتی به خوب و بد تقسیم میشوند. مثلا شغل آدم خوب ِفیلم یا داستان معلم یا پرستار یا است و آدم بد ِماجرا معتاد است. در صدا و سیما هم که اغلب با نشانههایی مثل ریش یا چادر میشود فهمید قرار است نقش خوب و بد چهطور باشد. حتا اگر دقت کرده باشید بسیار رایج است که نامهای عربی و اسلامی برای آدم خوبها استفاده میشود و برای نقشهای منفی نامهای ایرانی استفاده میشود.
یک نکته درباره داستان دارکوب دور بودن از اینطور نگاههای سیاه و سپید بود. اینطور نبود که از نزاع بین یک خانواده آبرومند با یک معتاد و کارتنخواب پیشاپیش از روی کلیشهها این تصویر در مخاطب ایجاد شود که قرار است ته ِفیلم حق با کدام طرف باشد. حتا در این فیلم گاهی کفه قضاوت مثبت به سمت مهسا – نقش زن معتاد و آسیبدیده با بازی بهرامی - سنگینی میکرد.
دارکوب فیلم خوبی بود. با بازیهای خوب از مهناز افشار، سارا بهرامی و امین حیایی و دیگران. بازی ناچسب و ضعیف در فیلم ندیدم. بازی حیایی متفاوت بود با آنچه از او دیده بودم. خیلی وقت بود نقش جدی از حیایی ندیده بودم. برخی صحنههای فیلم حسابی گیرنده بود. توجه کامل مخاطب را جلب میکرد.
تا به حال دو فیلم خوب از بهروز شعیبی دیده بودم: سیانور و دهلیز. احتمالا بازی بهروز شعیبی در طلا و مس – در نقش ِمقابل نگار جواهریان – را یادتان باشد. دارکوب از آن دست فیلمهای اجتماعی است که دوست دارم بیشتر اینطور فیلمهایی ببینم. عنوان فذعی فیلم هم جالب است: هر کسی چیزی برای ترک نکردن دارد!
بهرام مبشر
بهرام مبشر متخصص کیهانشناسی است. دستکم پنج یا شش سال پیش سیاوش صفاریانپور او را به برنامهاش - شاید آسمان شب - دعوت کرده بود. از مسایلی که مطرح کرد و هنوز هم یادم مانده این بود که وقتی کل گیتی سوژه کار شما باشد فروتن میشوید.
ادامه مطلب
داستان «دکتر خوب» عمدتا در بیمارستان میگذرد. حوادث تند و سریع میگذرند. وقت زیادی در اختیار نیست. تصمیمها باید درجا گرفته شوند. وضعیت اغلب اورژانسی است! شخصیت محوری داستان جراح جوانی است که مبتلا به اوتیسم است. شخصیتپردازیها بهنظرم بسیار دوستداشتنی و جالب در آب درآمده. بیشتر از این توضیح ندهم که داستان لو نرود. از دیدن فصل یک راضی بودم.
مسعود نیلی در سخرانی «بررسی عملکرد اقتصادی دولت یازدهم» [1] و همچنین «چگونگی پیدایش و رشد ابرچالشهای اقتصاد ایران» [2] ساختاری اقتصاد ایران در چهار دهه گذشته و مهمترین چالشها و ابرچالشهای گذشته، حال و آینده آن را بررسیده است. ممکن است عنوان سخنرانی یکم این تصور را ایجاد کند که یک سخنرانی تبلیغاتی است ولی به نظرم گوش دادن آن به دلایل متعددی بسیار مفید خواهد بود.
شاید مهمتر از همه این است که همه - فارغ از رشته تحصیلی و تخصص کاری - باید بدانیم مهمترین مسایلی که جامعه ایران با آنها درگیر است کدامها هستند؟ اولویتها کدامند؟ شنونده تصوری پیدا خواهد از اینکه ریشه برخی از مشکلات اقتصادی و بحرانهای اجتماعی فعلی ایران کدامند؟ از مزایای سخنرانیهای عمومی مسعود نیلی این است که فارغ از عنوان سخنرانی همواره میتوان شناخت بهتری از چالشهای اقتصاد و جامعه ایران پیدا کرد. حتا با وجود اینکه در ارائه راه حل اختلاف نظر وجود داشته باشد اما قطعا شناخت مسئله مهمترین گام است.
دوم اینکه برای مقایسه عملکرد دولتها از دهه شصت به این سو جالب است. اما پیشنهاد میکنم این مقایسه را نه از دیدگاه ی بلکه برای تجربهآموزی و درس گرفتن از اشتباهات و غفلتها گوش کنیم و بشنویم. این که در هر دوره چه مسائلی باید مد نظر قرار میگرفت و - احتمالا- نگرفت و یا با کم توجهی روبرو شد و یا در کشاکش درگیریهای ی نادیده گرفته شد. و یا نظام تصمیمگیری و تگذاری کشور در شناسایی چه اولویتهایی دچار اختلال شد.
در آخر اینکه شنیدن از این دست سخنرانیها این است که حس میکنیم تا چه حد مسایلی که در رسانهها (و یه ویژه از نظر ی) مورد توجه قرار میگیرد از مسائل واقعی جامعه ایران فاصله دارند. پس از شنیدن اینطور سخنرانیهایی میتوانیم مقایسه کنیم که وقتی گفته میشود کارکرد اصلی شبکههای اجتماعی و پیامرسانها سرگرمی است به چه معناست. وگرنه باید عمده مباحث و پستهایی که در این شبکهها دست به دست میشد بهکل متفاوت میبود. شاید بتوانم ادعا کنم بسیاری از کسانی که حتا در این شبکهها و پیامرسانها تصور میکنند اخبار و تحلیلهای ی/اجتماعی/فرهنگی را پیگیری میکنند آنچنان درگیر ژانر سرگرمی میشوند که آنها هم در شناسایی اولویتها دچار اختلال میشوند و از مسائل ملموس و به اصطلاح کف خیابان غفلت میکنند.
صوت این دو سخنرانی را در کانال تلگرامی مسعود نیلی، کانال فروردین و یا چکیده سخنرانی یکم را در تارنمای اتاق بازرگانی ایران ، و چکیده سخنرانی دوم در تارنمای دنیای اقتصاد ببینید.
[1] بررسی عملکرد اقتصادی دولت یازدهم - دانشگاه صنعتی شریف – سوم اردیبهشت 1396
[2] گردهمایی دانشآموختگان دانشکده مدیریت و اقتصاد شریف – بیست شهریور 1396
دراپباکس اپ/وبسایتی است که خدمان میزبانی ارائه میکند. طوری که فضایی رایگان روی اینترنت در اختیار اعضای خود قرار میدهد. چندین سال است که این فضا برای اشتراک فایل برای نگهداتشن برخی فایلها و همینطور اشتراکشان با دوستانم استفاده میکنم.
ادامه مطلبزیاد شنیدهایم که هر کس از پنجره ذهن خودش به دنیا نگاه میکند. داشتم فکر میکردم که خودم چطور دارم به دنیا نگاه میکنم. پنجره ذهنم چه شکلی است؟ دنیا را چطور نشانم میدهد. دنیا را چطور قضاوت میکنم؟ با چه عینکی جهان را میبینم؟ به نظرم سوالی است که ارزش فکر کردن دارد.
ادامه مطلبفرض کنید در خبری میخوانید که نسبت طلاق به ازدواج در ایران به یک سوم رسیده است. شخصا ترجیح میدهم اینطور بیانی از آمار و اعداد را – تا اطلاع ثانوی پس ِذهنم نگه دارم- و به دیده شک نگاه کنم تا اینکه از ابتدا مقهور آن شوم، آن را یقینی فرض کنم و شروع به تحلیل -اغلب مندرآوردی- علت و عوامل وقوع آن کنم. علت این شک این است که معمولا در بیان این اعداد در وبسایتهای خبری دقت لازم وجود ندارد. سر و ته این خبر در چند جمله تمام میشود.
همه میدانیم که خانوادههای موجود کنونی حاصل انباشت و استمرار ازدواجهای سالها و دهههای گذشته است که ممکن است در آنها طلاق رخ دهد یا خیر. آیا صحیح است که تعداد ازدواجهای انجام شده در سال 1398 را در کنار طلاقهایی که در سال 1398 رخ میدهند قرار دهیم؟ آیا این طلاقها حاصل طلاق از میان مجموعه تمام ازدواجهای دهههای گذشته نیستند؟ آیا به سادگی میشود ضرب و تقسیم کرد و به سادگی نتیجهگیری کرد؟
اگر این دقت در میان نباشد آشکار است که در نسبت طلاق به ازدواج، در صورت کسر (یعنی طلاق) با یک عدد بزرگ رو به رو هستیم چرا که حاصل وقوع طلاق در کل زوجهای زنده کشور است که در طول دهها سال انجام شده است. و در مخرج کسر (یعنی ازدواج) با عددی کوچک طرف هستیم چرا که فقط ازدواجهای سال 98 را نمایندگی میکند. عدد واقعی عددی است که در صورت و مخرج کسر فقط یک بازه زمانی را نشان دهد؛ مثلا فقط ازدواجهای سال 98 و فقط طلاقهای 98.
لازم است تذکر بدهم که قصدم زیرسوال بردن هیچ آماری نیست. اما:
یکم اینکه قاعدتا باید به آمارهای رسمی (در این مورد: ثبت احوال) تکیه کرد. در نبود آمار رسمی است که گاهی میشود با احتیاط و تامل آمارهای غیررسمی را هم مد نظر قرار داد.
دوم اینکه خبرنگاران و کسانی که عنوان کارشناس میگیرند راسا نمیتوانند منبع آمار باشند. وقتی عددی را بیان میکنند باید دید آیا حاصل کار پژوهشی خود ایشان است یا اینکه در حال رفرنس دادن به جایی دیگر هستند.
سوم این که باید دید در بیان آمار چهقدر دقت وجود دارد و در حال بیان چیست؛ مثل مثال بالا.
سوم اینکه کارکرد رسانه را فراموش نکرد. کار رسانه پرداختن به حوادث – و جنبههای اغلب منفی- است و چندان با دقت و یا واقعبینی نسبتی ندارد. چرا که رسانه در پی جذابیت است. جو دادن از کارکردهای رسانه است.
چهارم بین تحلیل و خبر باید تفاوت گذاشت. شاید بشود گفت خبر بیان واقع است اما تحلیل نظر کسی درباره این واقعیت است.
پنجم اینکه نام معروف یک خبرگزاری نباید ما را از دقت درباره محتویات آن معاف کند.
درباره این سایت